مهدی سحابی؛ نویسنده‌ای میان واژه، رنگ و تصویر

سه‌شنبه، ۲۰ خرداد ۱۴۰۴

در جهان ادبیات و هنر ایران، کمتر کسی چون مهدی سحابی را می‌توان یافت که این‌چنین میان قلم و بوم، واژه و تصویر، مترجمی و خلاقیت هنری، تعادل برقرار کرده باشد. او تنها یک مترجم یا نقاش نبود؛ بلکه پلی بود میان جهان‌های گوناگون زبان، احساس، تصویر و ادراک.

از قزوین تا رم؛ آغاز سفرهای فکری و هنری

مهدی سحابی در سال ۱۳۲۲ در قزوین چشم به جهان گشود. او خیلی زود شیفته‌ی هنر شد و مسیر زندگی‌اش را با نقاشی آغاز کرد. دوران جوانی‌اش در تهران گذشت، جایی که در آن نخستین گام‌هایش را در رشته نقاشی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران برداشت، اما ناآرامی ذهن خلاقش او را به اروپا کشاند. در ایتالیا، گرچه برای تحصیل در رشته کارگردانی و هنرهای زیبا به رم رفت، اما باز هم اسیر ساختارهای آکادمیک نشد و ترجیح داد مسیر هنری خود را آزادانه‌تر ادامه دهد.

زبان، جادوی پنهان ذهن سحابی

در بازگشت به ایران، سحابی در مطبوعات فعالیت داشت، اما نام او در ذهن علاقه‌مندان ادبیات، بیشتر با ترجمه‌های شاهکارش گره خورده است. او نه‌تنها به زبان فارسی و ساختار آن تسلط داشت، بلکه سه زبان فرانسه، انگلیسی و ایتالیایی را نیز در سطحی عمیق می‌دانست. همین توانایی موجب شد تا بزرگ‌ترین آثار ادبی جهان را با نگاهی هنرمندانه به فارسی برگرداند؛ آثاری که بدون درک ظرافت‌های زبانی و روح نویسنده، ترجمه‌شان به فارسی تقریباً غیرممکن می‌نمود.

مرگ قسطی و پروست؛ دو قله در کوهستان ترجمه

از برجسته‌ترین دستاوردهای سحابی می‌توان به ترجمه هفت‌جلدی رمان «در جستجوی زمان از دست‌رفته» نوشته مارسل پروست اشاره کرد. اثری که بسیاری از مترجمان جهان را به چالش کشیده است و سحابی، با دقتی نفس‌گیر و نثری شاعرانه، آن را به فارسی درآورد؛ ترجمه‌ای که خود به اثری مستقل بدل شد.

اما او تنها به پروست بسنده نکرد. رمان «مرگ قسطی» از لویی فردینان سلین، از دیگر آثار درخشان ترجمه‌شده توسط اوست؛ رمانی ضدجنگ، سیاه و سرشار از طغیان، که سحابی آن را با دقتی مثال‌زدنی و وفاداری به زبان گزنده‌ی نویسنده، به فارسی درآورد.

یک کتابخانه، در ذهن یک انسان

سحابی در عمر پربار خود بیش از ۲۰ اثر برجسته از ادبیات جهان را ترجمه کرد؛ از «مادام بوواری» گوستاو فلوبر و «آرزوهای بزرگ» چارلز دیکنز گرفته تا «بارون درخت‌نشین» ایتالو کالوینو و «سرخ و سیاه» استاندال. ترجمه‌هایش فقط بازگردانی کلمات نبودند؛ بازآفرینی روح نویسنده در کالبد زبان فارسی بودند. او مخاطب ایرانی را با جهان نویسندگان بزرگ آشتی داد، بی‌آنکه زبان را فدای سرعت یا سادگی کند.

نقاشی، مجسمه‌سازی، عکاسی؛ روایت دیگر سحابی

آن‌چه مهدی سحابی را از دیگر مترجمان ممتاز می‌کند، وسعت نگاه اوست. او همزمان یک نقاش جدی، یک مجسمه‌ساز اندیشمند و یک عکاس دقیق بود. آثار بصری او اغلب با همان پیچیدگی و دقتی همراه بودند که در زبان و کلمات به‌کار می‌برد. از جمله نمایشگاه‌های معروفش می‌توان به نمایشگاه پرنده‌های آهنی و آثار نقاشی‌اش در گالری آریا و راه ابریشم اشاره کرد. او در هنرهای تجسمی هم با وسواس زیبایی‌شناسانه‌ی خاصی کار می‌کرد، درست مانند ترجمه‌هایش.

سفر بی‌بازگشت؛ پایان یک ذهن پرآوازه

سحابی در آبان‌ماه ۱۳۸۸ در پاریس بر اثر سکته قلبی درگذشت. جسدش به ایران منتقل شد و در قطعه هنرمندان به خاک سپرده شد. اما او با مرگ خاموش نشد. ترجمه‌هایش هنوز در کتاب‌فروشی‌ها، ذهن‌ها و دل‌ها زنده‌اند و نفس می‌کشند. هر بار که جمله‌ای از «پروست» یا «سلین» را به فارسی می‌خوانیم، صدای ذهن پرشور سحابی در گوشمان زنگ می‌زند.

مردی میان کلمه و تصویر

مهدی سحابی ترکیبی نادر بود از مترجمی مسلط، نویسنده‌ای خلاق، هنرمندی بصری و روزنامه‌نگاری با دغدغه‌های فرهنگی. آثار او، چه ترجمه و چه تجسمی، نه‌تنها نقشه‌ای از ذهن خلاق یک فرد، بلکه آینه‌ای از دغدغه‌های یک نسل هستند. او نه‌فقط آثار بزرگان جهان را برای ما ترجمه کرد، بلکه نگاهی جهانی به زبان فارسی داد.