Guignol's Band
ترجمه: مهدی سحابی
کتاب دستهی دلقکها (Guignol's Band) نوشتهی لویی فردینان سلین، یکی از برجستهترین آثار ادبیات فرانسه و رمانی عمیق و تأثیرگذار است که در سال ۱۹۴۴ منتشر شد. این اثر که توسط مهدی سحابی به فارسی ترجمه شده و از سوی نشر مرکز منتشر شده است، با نثری منحصربهفرد و طنزی سیاه، خواننده را به دل لندن جنگزدهی جنگ جهانی اول میبرد. در این مقاله، به بررسی ویژگیهای این رمان، سبک نویسنده، و دلایل اهمیت آن میپردازیم تا شما را برای مطالعه این شاهکار ادبی ترغیب کنیم.
دستهی دلقکها داستان زندگی فردینان، یک سرباز مجروح جنگ جهانی اول است که پس از معافیت از خدمت، به لندن پناه میبرد. این رمان، که بخشی از آن بهصورت خودزندگینامهای نوشته شده، تصویری وهمآلود و کابوسوار از جامعهای در حال فروپاشی ارائه میدهد. قهرمان داستان در میان شخصیتهایی مانند دلالان، قاچاقچیان، بدکارهها و جنایتکاران گرفتار میشود و زوال اخلاقی و اجتماعی را به شکلی تکاندهنده به تصویر میکشد. سلین با نثری آشوبناک و پر از سهنقطههای معروفش، جهانی پر از دروغ، ریا و تباهی را روایت میکند که جنگ ریشهی اصلی آن است.
این کتاب در کنار دو اثر دیگر سلین، یعنی سفر به انتهای شب و مرگ قسطی، از مهمترین آثار او محسوب میشود. لحن طنز تلخ و سبک نوشتاری عامیانه و سنتشکن سلین، این رمان را به اثری ماندگار در ادبیات مدرن تبدیل کرده است.
سبک ادبی انقلابی: نثر سلین، که منتقدان آن را به جویس در زبان انگلیسی تشبیه کردهاند، با زبان محاورهای و ساختار شکنندهاش، ادبیات مدرن را بازتعریف کرد.
روایتی عمیق از جنگ و انسانیت: این رمان با کاوش در ترسها، اضطرابها و فساد جنگ، تصویری واقعی و در عین حال وهمآلود از جامعه ارائه میدهد.
تجربهای احساسی و تأملبرانگیز: ترکیبی از طنز تلخ، لحظات تراژیک و نقد اجتماعی، خواننده را به فکر فرو میبرد.
«دردها فراموش میشوند اما حرومزادهها هرگز!»
«یه جایی هست توی زندگی که دلت گرفته ولی مجبوری بخندی و شاد باشی. بهش میگن: اوج بدبختی!»
اریک فروم (Erich Fromm) یکی از برجستهترین روانکاوان و اندیشمندان قرن بیستم است که با ترکیب روانکاوی فرویدی، فلسفه اگزیستانسیالیستی و آموزههای مارکسیستی، مکتبی نوین در روانشناسی اجتماعی پایهگذاری کرد. فروم نهتنها روان انسان را تحلیل میکرد، بلکه جامعه، فرهنگ و ساختارهای قدرت را نیز در مسیر سلامت روان دخیل میدانست. به همین دلیل، آثار او امروز نیز الهامبخش بسیاری از رواندرمانگران، جامعهشناسان و فیلسوفان است.
فروم متولد ۱۹۰۰ در آلمان بود و با فرار از نازیسم به آمریکا مهاجرت کرد. او در تقابل با روانکاوی کلاسیک، از نوعی «روانکاوی انسانگرایانه» سخن گفت که انسان را موجودی آزاد، مسئول و دارای اختیار معرفی میکرد. برخلاف نگاه مکانیکی فروید به انسان، فروم معتقد بود که انسان برای معنا، عشق، آزادی و هویت مبارزه میکند و بسیاری از مشکلات روانی، ریشه در ساختارهای اجتماعی بیمار دارد.
آنچه خواندید بخشی از مقاله «اریک فروم؛ روانکاوی که روان انسان مدرن را شناخت» بود. برای مطالعه بیشتر کافی است روی دکمه زیر بزنید.